جستاری در خاطرات و دستنوشتههای شهید علی تجلایی
برشی از متن کتاب:
حرکت آغاز شد. از کنار دجله برخاستیم. زیاد هم توجیه نبودیم که کجا
میرویم. فقط میدانستیم که به سوی اتوبان میرویم. از رودخانه
گذشتیم و کمی که فاصله افتاد، علی گفت: «صبر کنید.» در این اوضاع،
علی شروع به صحبت کرد: «وقتی خداوند خواست انسان را خلق کند،
ملائک گفتند خدایا، مگر نمیدانی این آدمها خونریز هستند و همدیگر
را خواهند کشت؟ خداوند به آن?ها فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون.»
امشب شبی است که شما آبروی خداوند را حفظ خواهید کرد. وقتی بندهای خلافی میکند و شیطان او را به سوی خود میکشاند، شیطان خداوند را مزمت
میکند و میگوید: ببین چه چیزی خلق کردی؟ در حالی مرا با این همه عبادتی که برای تو کرده بودم، طرد کردی. خداوند میفرماید: «فخرج!» بیرون برو! بندگانی هستند و کارهایی انجام
میدهند همچون شهادت. آن?ها در قبال شهادت رقصکنان هستند و به سوی شهادت میروند و با آغوش باز هم میروند. امشب شب رقص است. امشب ملائک رقصیدن شما را تماشا خواهند کرد. با رقصتان خدا را سربلند کنید. امشب شب رقص شهادت است.